علاقه!!!

دوباره سلام.

نمی دونم چطوری می شه علاقه به یک نفر رو طوری ابراز کرد که اونطرف غیرمستقیم از این علاقه باخبر بشه و بتونه تصمیمی بگیره که این علاقه مستقیم باشه یا اینکه مستقیم با اون مخالفت کنه.من که توش موندم و در حال حاضر مخم به هیچ جا راه نمی ده. منتظرم تا گذر زمان همه چی رو مشخص کنه.ولی می ترسم که گذر زمان به نفع من نباشه و و اسه من افسوس و پشیمانی بیاره. دل رو کاریش نمی شه کرد!!!

در ضمن می خوام یک مقدار اینجا تحول بدم و هنوز نمی دونم واسه خودمه یا کسی هم می بینه!!!

با اجازه و یا علی!!!

تنهایی!!!!!!!!

دوباره سلام!!!

بدون هیچ مقدمه ای می رم سر اصل مطلب. با اینکه اینهمه آدم دور و بر ماها هست اما بعضی وقتها خیلی احساس تنهایی می کنیم. شاید به علت این باشه که خودمون رو درگیر اونها کردیم و در عمل هیچ لذتی نمی بریم. شاید هم به خاطر بعضی از نیازها دچار این عادت شدیم که با یک سری روابط برقرار کنیم!!!

اما بشتر از همه این چیزی که آدم رو اذیت می کنه این حس تنهایی هست وقتی که تو یک جمع شلوغ گریبانتو می گیره و یهو یک سوال میاد تو ذهنت که من الان اینجا چیکار می کنم. یعنی همه ایدهآل من همینها بودن!!!

با اجازه و یا علی!!!!