آزادی یهویی!!

دیروز یه مطلبی خوندم که نوشته بود در زلزله اخیر هائیتی، زندان اصلی شهر که محل نگهداری زندانیان خطرناک و حبس ابد و اعدامی بود خراب شده و همه زندانیاش فرار کردن!!! .داشتم به این فکر میکردم که همه اون کسایی که اونجا در انتظار مرگ یا اجرای حکمشون بودن آیا فکر میکردن که یهو همچین آزادی بدون دردسر و نقشه ای سراغشون بیاد؟!؟ 

پی نوشت :

۱- از اینکه دیر دیر سر میزنم و مطالبتون رو میخونم عذر میخوام. چون دسترسیم به نت محدوده!

۲- در کار جدید مشغولم و اوضاع به لطف او خوب است و امید دارم به روزهای خوب!

 

مانده ام!!!

بعد از مدتها و پس از لطف الهی که شاملم شد دوباره در یک تصمیم گیری سخت گیر کرده ام!

و مانده ام ...!!!

آرامش نسبی!!!

هنوز که هنوزه بعد از گذشت چند روز باورش برایم سخت است. اما رسیدن به این آرامش نسبی همه از لطف او بود! او که من همچنان در برابرش رسم بندگی را خیلی بد به جا می آورم. شاید گفتن از این آرامش نسبی زود باشد، ولی آن را دوست دارم و به آن دلخوشم. چند شبی است که آرام میخوابم و از خوابم لذت میبرم. و چند روزی است که غم بزرگی از روی دلم برداشته شده است. و از همه مهمتر اینکه بالاخره بعد از مدتها به همراه خبر خوشی دادم!

پی نوشت :

۱- ممنون از همه کسانی که در این مدت در اینجا یا خارج از اینجا با نظراتشان امیدواری دادن و آرزویم برای همه آنها شنیدن خبرهای خوش در رزوهای نزدیک است!

۲- و همچنین ممنونم از حضرت حافظ که با فالش روز ما را ساخت! (و ممنون از غزال بانویی که این فال را گرفت!!!)

۳- و ممنون از همراه که این سختیها را تحمل کرد و این روزها به من روحیه میدهد که مثبت فکر کنم!

۴- و اول و آخر هم هر چه دارم از اوست. او که همچنان باورم را قوی کرد که هر کاری فقط و فقط از اراده و لطفش برمی‌آید!

۵- میخواستم در این مطلب اصل ماجرا را بنویسم اما زمان مجال نداد. شاید در فرصت بعدی!!!

شب يلدا

سلام به دوستان خوب و هميشه همراه خودم. ديشب شب يلدا بود. اميدوارم كه به همة شما خوش گذشته باشه. طبق سنت قديم معمولاً تو اين شب فال حافظ مي‌گيرن. منم ديشب فال گرفتم. به به كه چه فالي بود. دلم مي‌خواد اين فالو براي شما هم بذارم بخونين.

ديگر ز شاخ سرو سهي بلبل صبور

گلبانگ زد كه چشم بد از روي گل بدور

اي گل به شكر آنكه تويي پادشاه حسن

با بلبلان بيدل شيدا مكن غرور

از دست غيبت تو شكايت نمي‌كنم

تا نيست غيبتي نبود لذت حضور

گر ديگران به عيش و طرب خرم‌اند و شاد

ما را غم نگار بود ماية سرور

زاهد اگر به حور و قصورست اميدوار

ما را شرابخانة قصورست و يار حور

مي خورد ببانگ چنگ و مخور غصه ور كسي

گويد ترا كه باده مخور گو هوالغفور

حافظ شكايت از غم هجران چه مي‌كني

در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور

 

پي‌نوشت:

۱- واسه همراهم دعا كنيد. فالمون كه خوب دراومد. امروز واسه يه كار مهمي اومده. خيلي اميدوارم.