دوباره!!!
دوباره فکر و خیال!!!
دوباره رنج و غم!!!
دوباره صبر و انتظار!!!
دوباره ................
دوباره ...............
دوباره ...............
و دوباره ويران شدن كاخ آرزوها!!!!!![]()
آخه چقدر؟؟؟؟؟؟؟!!!!!![]()
آخه تا كي؟؟؟؟؟؟!!!!!![]()
خدايا خودت كمك كن!!!![]()
دوباره فکر و خیال!!!
دوباره رنج و غم!!!
دوباره صبر و انتظار!!!
دوباره ................
دوباره ...............
دوباره ...............
و دوباره ويران شدن كاخ آرزوها!!!!!![]()
آخه چقدر؟؟؟؟؟؟؟!!!!!![]()
آخه تا كي؟؟؟؟؟؟!!!!!![]()
خدايا خودت كمك كن!!!![]()
این روزها هم امید دارم و هم نگرانم! این روزها بدجوری نگرانم و یک فکر مثل خوره به جانم افتاده است! با این نگرانی باز هم سعی میکنم به خودم امیدواری بدهم! شاید این آخرین راه من باشد! و باز هم بعد از مدتی زندگیم با شاید گره خورده است! این روزها تصمیم گرفتن چقدر سخت است!!!
میگن اعتماد، اعتماد میاره! اما من فکر میکنم اعتماد کسی به شما مسئولیت بیشتر میاره و من همیشه از این نوع اعتماد میترسم! این روزها بدجوری دچار این جریان شدم و دارم باهاش کلنجار میرم!
پی نوشت :
۱- من معتقدم کار کردن در روز پنجشنبه در بعضی شرکتها فقط واسه اینه که تیپ اسپورت بزنی و از اون لباس رسمی که در طول هفته به تن می کنی خلاص بشی!!!
۲- سرمای شدیدی خوردم و حالم خوب نیست و امروز هم ۶ ساعت کلاس دارم!!!
۳- پرسپولیسم که برد!!!![]()
فکر کنم خیلی وقته که اینجا چیزی ننوشتم. آخه درگیر امتحانات بودم. دیروز آخریش بود. مغزم دیگه کار نمی کنه. (آخه نه اینکه خیلی نمره های خوبی گرفتم!!!
) گفتم دیگه بعد از چند وقت بیام یه سر بهتون بزنم. می بینم که همراهم با اینکه سرش خیلی شلوغه این روزا باز یه چیزایی نوشته. خدارو شکر می کنم که اونم بالاخره مشغول شد و سرش گرمه. دعا کنید که باقی ماجرا هم به خوبی و خوشی تموم بشه!!!![]()