شعر



با اجازه و يا علي!!
تو از كدوم قصهاي
كه خواستنت عادته
نبودنت فاجعه
بودنت امنيته
تو از كدوم سرزمين
تو از كدوم هوايي
كه از قبيله من
يه آسمون جدايي
اهل هرجا كه باشي
قاصد شكفتني
توي بهت و دغدغه
ناجي قلب مني
پاكي آبي و ابر
نه، خدايا شبنمي
قد آغوش مني
نه زيادي، نه كمي
منو با خودت ببر
اي تو تكيهگاه من
خوبِ مثل تن تو
با تو همسفر شدن
منو با خودت ببر
من به رفتن قانعم
خواستني هرچي كه هست
تو بخواي من قانعم
اي بوي تو گرفته
تن پوش كهنه من
چه خوب با تو رفتن
رفتن، هميشه رفتن
چه خوب مثل سايه
همسفر تو بودن
هم قدم جادهها
تن به سفر سپردن
چي ميشد شعر سفر
بيت آخري نداشت
عمر كوچ من و تو
دم واپسين نداشت
آخر شعر سفر
آخر عمر منِ
لحظه مردن من
لحظه رسيدنه
منو با خودت ببر
اي تو تكيه گاه من
خوب مثل تن تو
با تو همسفر شدن
منو با خودت ببر
من حريص رفتنم
عاشق فتح افق
دشمن برگشتنم
منو با خودت ببر
منو با خودت ببر