چرا گذشت نداریم؟!؟
جاتون خالی یه سفری رفتیم مشهد و بعد از مدتها یه حال و هوایی عوض کردیم. ولی خیلی بزرگ شده بود. من خیلی کوچیک بودم که رفتم و خیلی تغییر کرده بود. ولی همون حسو حال همیشگی رو داشت با یه ذره فشار بیشتر!!! گرمای تابستونم ک دوباره اومد و مثل همیشه غرغرهای ما هم شروع شد و چه گرمه و چه کنیم و از این چیزا؟!؟ یه مدته رفتم تو نخه این راننده ها که پشت فرمونن. دیدید تا حالا ماشین جلویی بهشون راه نمیده یا یه مقدار تو راه دادن واسه سبقت دیر عمل میکنه وقتی به ماشینه میرسن و میخوان از بغلش رد بشن رسم که یه چشم غره برن و طرفو نگاه کنن که ببینن کی بوده و شایدم یه جمله قشنگ هم در موردش به کار ببرن!!! من تا حالا نشده یه موردی اینجوری پیش باید و یه عکس العمل دیگه ببینم. همش تو همین مایه ها بوده و با پیاز داغای مختلف!!! جالبم همینه که حتی اگر چند دقیقه هم بگذره بازم نمیگذرن از این نگاه. این یعنی گذشت رفته لای باقالیها. اونم تو موضوعی به این کوچیکی. یه جورایی هم همه فکر میکنند که از بقیه بهترن و دارن حقشون تو این موضوع ضایع میکنند و باید اینجا از خودشون دفاع کنند مگر نه دیگه هیچی!!! بعضی وقتها با دیدن این صحنه فکر میکنم که اون تمدنی که همه ازش میگن وجود داشته یا نه و اگر بوده الان کجاست؟!؟
در ضمن آب تنی و دوش آب سرد یادتون نره چون شنیدم آدم رو آروم میکنه!!!
با اجازه و یا علی!!!