نوشته ای از زنده یاد قیصر امین پور :

من هم سن و سال پسر تو هستم ،

تو هم سن و سال پدر من هستی.

 پسر تو درس می خواند و کار نمی کند ،

من کار می کنم و درس نمی خوانم .

 پدر من ، نه کار دارد ، نه خانه ،

تو هم کار داری ، هم خانه هم کارخانه .

 من در کارخانه تو کار می کنم .

و در این کارخانه همه چیز عادلانه تقسیم شده است :

 سود آن برای تو ، دود آن برای من.

من کار می کنم ، تو احتکار می کنی .

من بار می کنم ، تو انبار می کنی.

من رنج می برم ، تو گنج می بری .

 من در کارخانه تو کار میکنم .

و در اینجا هیچ فرقی بین من و تو نیست :

 وقتی که من کار می کنم ، تو خسته میشوی ،

وقتی که من خسته می شوم ، تو برای استراحت به شمال می روی ،

وقتی که من بیمار می شوم ، تو برای معالجه به خارج می روی .

 من در کارخانه تو کار می کنم .

و در اینجا همه کارها به نوبت است :

 یک روز من کار می کنم ، تو کار نمی کنی ،

روز دیگر تو کار نمی کنی ، من کار می کنم .

 من در کارخانه تو کار می کنم .

کارخانه تو هر قدر هم بزرگ باشد ،

از کارخانه خدا که بزرگتر نیست .

کارخانه خدا از همه کارخانه ها بزرگتر است .

 در کارخانه خدا همه کارها به نوبت است ،

در کارخانه خدا همه چیز عادلانه تقسیم می شود.

در کارخانه خدا همه کار می کنند .

 در کارخانه خدا ، حتی خدا هم کار می کند .