مدتهاست دیگر در برابر کسانی که به هر بهانه‌ای دست به بداخلاقی و بد دهنی و به قول خودشان بی‌معنی بازی برای خوش بودن و شاد گذراندن زندگی، می زنند جوابی ندارم. راستش شاید دیگر حوصله آوردن دلایل قانع کننده ندارم. امروزه متمول بودن به هر نحوی یک حسن بزرگ شده است. ثروتمند بودن جای خود را به پول دار شدن به هر نحوی داده. پای تعهد زندگی رفتن شده حماقت. اینقدر هم حوادث اطراف به نفع این گروه بوده و زندگی به کامشان که انتقاد از شیوه زندگی آنها را کسی خریدار نیست. عشق و حال به هر نحوی حتی در حد ناراحتی دیگران دیگر مهم نیست. راستش مانده‌ام که این بداخلاقیها و گناهان کوچک ما را به کجا خواهد کشاند؟ آیا سکوت و بی خیالی جواب میدهد؟

پی نوشت :

۱- فیلم سعادت آباد فیلم تکان دهنده‌ای بود!

۲- شنیدن جمله ای از یک آشنا که می گفت ((خوش به حال فلانی که با این و اون عشق و حال میکنه و خوش میگذرونه و پای هیچ تعهدی نیست و بهش افتخار و تحسینش میکنم!)) بدجوری من رو دچار حساسیت کرده!

۳- میدانم که باز هم اتفاقی میفته و در برابر تفکر این گروه همچنان شکست خورده باقی خواهم ماند!