۱- مدت مدیدی که اینجا ننوشتم! همه از روی تنبلی و بی حسی بود، نه چیز دیگری!

۲-در این مدت سفرهای متعدد و پشت سرهمی با دوستان و اقوام پیش آمد که صدای همه دیگر درآمده بود، ولی به قول همراه این روزها سفر خونمان دوباره پایین آمده! لامصب هوا میطلبه!

۳- مدتی است که تنهایی گزیده ام و کمتر به کسی سر میزنم! بابت این دلخوریها طلب بخشش دارم!

۴- ذهنم این روزها همیشه مشغول حساب و کتاب کردن است! حتی در خواب! غم نان و اندکی آسایش جایی برای دغدغه های دیگرم نگذاشته!

۵- پرسه زدن در خیال روزهای خوب را دوست دارم! امید میدهد به روزگارم!

۶- شاید اتفاقاتی که در پیش رو است فرصتی ایجاد کند برای خرید یک سرپناه! با اینکه هر چه به آن فکر میکنم بیشتر ته دلم میلرزد!

۷- به این می اندیشم که هر بلایی سر کسی می آید سرنوشت نیست! تقاص یک گناه یواشکی در برابر دیدگان همیشه حاضر اوست!

۸- این فصل جان میدهد برای شنیدن موسیقیهای قدیمی و خاطره انگیز! حتی کنسرت! شاید سینما! کمی کتابخوانی!

۹- دلم هوای خوردن یک کاسه باقالی با گل پر کرده در زیر باران!

۱۰ - قیمت ارز و طلا بهانه ای شد برای شناخت بهتر این مردم خوب!!! ابه همراه میگویم اگر روزی رفتیم از اینجا نه به خاطر دولتش که به خاطر مردمش است!

۱۱- به نظرم این روزها بیشتر آدمهای خوب در بندند! به قول کسی برسد آن روزی که به این نتیجه برسیم که جدا از هر عقیده ای، کنار هم این چند روز دنیا دست یکدیگر را بگیریم!

۱۲- دوباره نوشتن، فرصتی بود که در تنهایی و خلوت خودساخته رخ داد! همینطور تماس چندین باره با شخصی و کم محلی او!